قلمروگشای خون دوست!!
تاریخ انتشار: ۲۸ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۵۴۷۰۶۹
آوردهاند که رییس قبیله قیات و نیرون در حوالی سال ۱۱۵۵ میلادی فرزندی به دنیا آورد که ای کاش نمیآورد. اسمش را تموچین گذاشت و تا ۵۳ سالگی هم این فرزند با همین نام شناخته میشد ولی یک روز از خواب بلند شد و دید اسمش به اندازه کافی لرزه بر اندام دیگران نمیاندازد برای همین دنبال اسم خفنتری گشت و عاقبت خودش را چنگیز نامید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ازابتدای زندگی وی اطلاعات زیادی در دست نیست؛ زیرا در آن زمان قوم مغول در گمنامی به سر میبردند و با فرمانروایی چنگیز، آوازه آنها بلند شد. بعد از اینکه تموچین، چنگیزخان شد، برای زندگی او روایتهایی افسانهای ساختند که از جمله آنها وجود لکه خون در دست او هنگام تولد بود. با این حال، در برخی نسخ خطی و غیرخطی آوردهاند که او دوران خردسالی بسیار سختی داشت و در ۹ سالگی، پدرش یسوکای را از دست داد؛ یعنی رقبای یسوکا، با مسمومیت، او را از دست خانوادهاش درآوردند!! چنگیزخان _که باز یادآوری میکنیم همان زمان نامش تموچین، به معنای آهنگر بود_ از آن پس روزگاری سخت را از سرگذراند؛ در این زمان تموچین و خانواده او توسط دشمنان در «دره انون» رها شدند تا در اثر سختی جان دهند. زندگی دراین دره برای آنها بسیار سخت میگذشت. تموچین مجبور شد از راه شکار زندگی خانواده خود را تامین کند تا زنده بمانند. در همین دوره بود که روحیه خشن و جنگطلبانه او به واسطه مبارزه برای بقا رشدکرد. مادر تموچین با نام «هوالون اوجین»، او را برای بهدستگیری فرمانروایی مغولان ترغیب میکرد و مربی اصلی او برای دستیابی به این هدف بود. البته او پسر واقعا آرامی بود و خیلی هم حرف گوشکن! فقط معلوم نیست چرا مشهور است که او در نوجوانی، برادرش را به خاطر غذا، کُشت!
چنگیزخان مغول بزرگترین پادشاه کشور مغولستان محسوب میشود. او که بیشتر قبایل ساکن در مغولستان را با خود متحد کرد و در جهانگشاییهای خود تمامی جغرافیای آسیا را به تصرف درآورد، با تشکیل یک امپراتوری بزرگ، مرز قلمروی خود را از چین تا روسیه گسترش داد. نام چنگیزخان و حمله او به ایران، با تاریخ این کشور پیوند خورد و جانشینان وی سلسلهای با نام ایلخانان مغول در ایران تشکیل دادند که تا ظهور تیمور گورکانی برپای همی بود. به عبارت سادهتر وی عطش سیریناپذیر مفرطی درباره گشاییدن در همه کشورها به روی خودش داشت!
برای همین زحمات بیش ازاندازه است که برای مغولان، او اولین وآخرین امپراتور است؛ مردی که اقوام ازهمپاشیده شمال دیوار چین را به هم پیوند داد و بزرگترین امپراتوری تاریخ جهان را ساخت. نام او درتاریخ، با وحشیگری، خونریزی و کشتار انسانها گره خوردهاست. برخی مورخان، چنگیزخان را مسئول قتل بیش از۴۰میلیون نفر میدانند؛ آماری که البته چندان دور از واقع نیست!
یک بار یکی ازاو پرسید که وقتی همه رامیکشی،میخواهی برچه کسانی حکومت کنی؟ چنگیزخان هم که برخلاف تصورات فردی بسیار دانا و حاضر جواب بود، سریع جواب آن مرد را داد و جسد وی را هم سریع دفن کرد و از آن به بعد هیچکس درباره زحمات شبانهروزی چنگیزخان بابت قتلعام همه مردم روی کره زمین از او سوالی نکرد!!
میگویند یک بار چند بازرگان مغولی را لب مرز ایران کشتند. حالا اینکه چه رفتاری کرده بودند که به قتل رسیدند، کسی چیز خاصی برکاغذ نیاورده است. همین بهانه شد تا چنگیزخان پس از تسخیر چین، یک حمله کوچکی هم به ایران داشته باشد؛ حملهای که نهایتا به قتل چندصدهزارنفرمنجرشد و چندین کتابخانه سوخت و خلاصه اتفاق را هم آن زیرک به خوبی در چند جمله گفت که: آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند.
منبع: جام جم آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۵۴۷۰۶۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
امروز با سعدی: چه جرم رفت که با ما سخن نمیگویی
شب دراز به امید صبح بیدارم مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم عجب که بیخ محبت نمیدهد بارم که بر وی این همه باران شوق میبارم از آستانه خدمت نمیتوانم رفت اگر به منزل قربت نمیدهی بارم به تیغ هجر بکشتی مرا و برگشتی بیا و زنده جاوید کن دگربارم چه روزها به شب آوردهام در این امید که با وجود عزیزت شبی به روز آرم چه جرم رفت که با ما سخن نمیگویی چه کردهام که به هجران تو سزاوارم هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم هنوز با همه بی مهریت طلبکارم من از حکایت عشق تو بس کنم هیهات مگر اجل که ببندد زبان گفتارم هنوز قصه هجران و داستان فراق به سر نرفت و به پایان رسید طومارم اگر تو عمر در این ماجرا کنی سعدی حدیث عشق به پایان رسد نپندارم حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست یکی تمام بود مطلع بر اسرارم کانال عصر ایران در تلگرام